صابر كرماني

ساخت وبلاگ
بسته زنجیرِ غم، این دلِ دیوانه‌امسازِ محبت بود نغمه مستانه‌امز لطفِ پیرِ مغان به بزم ِ میخوارگانز باده لبریز شد ساغر و پیمانه‌امشمعِ محبت بسوخت خرمنِ جان مرادر شرر و شعله‌اش دلشده پروانه‌امدر برِ پیر و جوان ز سوزِ عشقِ نهانشهره و ضرب‌المثل قصه و افسانه‌اماز سر و جان و جهان گذشته‌ام این زمانکه جان فدای غمِ شاهد و جانانه‌امجذبه عشق و وفا هست به جان و دلمواله و شوریده سر، بی‌دل و دیوانه‌امشعله سوزانِ عشق سوخت وجودِ مرادر شرر و شعله‌اش ز خویش بیگانه‌امگاه ز شورِ جنون نغمه‌سرائی کنمگاه ز عقل و خرد، عاقل و فرزانه‌امصابر شیرین‌بیان شاد و خوش و نغمه‌خوانگفت به مُلکِ جهان ساکنِ میخانه‌امبرچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۳۸۰ صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1402 ساعت: 17:30